بیا تا برایت بگویم ...

دست هام آماده نوشتن، دکمه های کیبورد آماده ی یک فشار، و سینه ام پر از حرف... حرف هایی از همه جا و به وسعت هیچ جا! عجیب تر و بیشتر از هرچه فکر کنی دلم تنهایی کشیده. دلم تنهایی کشیده. دلم تنهایی کشیده. و هزار بار دلم تنهایی کشیده...

اینقدر که هیچ کس باورش نمی شه. خسته از تموم بازی های روزگار. روزگاری که غریب است نازنینم. روزگاری که همه توش عالم هستیم و بی عمل، زنبوریم و بی عسل. خدایا خوشحالم که تورو دارم. تو نبودی من می مردم. هرکی تورو از داست داد مرد. اگه جسمش هم حرکتی داشت روحش مرده بود. چقدر دلم گریه کشیده. خدایا دوست دارم محکم بگیرمت تو بغلم یا تو من و بگیری تو بغلت تا واست گریه کنم، همه دلتنگی هام و عقده هام خالی کنم. اما نیستی. همیشه بین دستام خالیه. خیلی دوستت دارم. به خاطر امتحان های زندگی و مشکلاتم نیست که دوستت دارم. به خاطر این دوستت دارم که خدای منی. وقتی می بینم می گی هرکی به حرفم گوش کنه می برمش بهشت بهم بر می خوره. چی فکر کردی پیش خودت؟



بهشتت و می خوام یا حور و پری هاتو؟  نه، من خودت می خوام. خدای من دلم گرفته. مثل همیشه. یه کاری کن بیشتر بگیره. این حس و دوست دارم. بزار اینقدر توش غرق بشم که دیگه نتونم ازش بیرون بیام.

پی نوشت: یه کار کن به همون سادگی که دل می بندیم دل بکن ایم از همه چی.... جز خودت!

اگر تنهاترین تنها شوم ، باز خدا هست ! او جانشین همه ی نداشتن های من روی زمین است !

نظرات 3 + ارسال نظر

سلام دوست من ممنون که به من سر زدین ..می خوانمت زین پس

مهتاب 1389/07/13 ساعت 00:01 http://ababil5.blogsky.com/

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است ..
.. و تنهایی من شبیخون حجم تورا پیش بینی نمی کرد ..
و خاصیت عشق اینست..

دلم حدیث نگفته بسیار دارد ...

هیس 1389/07/13 ساعت 08:21 http://l-liss.blogsky.com

چه بگویم من ازین تنهایی...
سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد