بی تو دل،

 

بی تو دل،  

          

             تنها،   

         

                  غریب و ساکت است

906942-b.jpg

 

بی تو دل، تنها، غریب و ساکت است

 

بی نگاه عشق مجنون نیز لیلایی نداشت
بی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشت

بی تو ای شوق غزل‌ آلوده‌ی شبهای من
لحظه‌ای حتی دلم با من هم ‌آوایی نداشت

آنقدر خوبی که در چشمان تو گم می‌شوم
کاش چشمان تو هم انقدر زیبایی نداشت!

این منم تنهاترین افسانه شبهای تو
آنکه در مهتاب باران غصه ی تنهایی نداشت

در گریز از خلوت شبهای بی‌پایان خود
بی تو اما خواب چشمم هیچ لالایی نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم
زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت

پشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بود
قایقی می‌ساختم آنجا که دریایی نداشت

پشت پا می‌زد ولی هرگز نپرسیدم چرا
در پس ناکامیم تقدیر جاپایی نداشت

شعرهایم می‌نوشتم دستهایم خسته بود
در شب بارانی‌ات یک قطره خوانایی نداشت

ماه شب هم خویش می‌آراست با تصویر ابر
صورت مهتابی‌ات هرگز خودآرایی نداشت

حرفهای رفتنت انقدر پنهانی نبود
یا اگر هم بود ، حرفی از نمی آیم نداشت

عشق اگر دیروز از روز‌گارم محو بود
در پس امروز‌ها، دیروز، فردایی نداشت

بی تو دل، تنها و غریب و ساکت است
حرفهایت بس که زیبا بود، هم تایی نداشت 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد