گریه کردم ...

نشستم به بخت خودم گریه کردم

دوباره به حال بدم گریه کردم


عجب روزگاری ٬ عجب سرنوشتی

به بخت بد و روزگار خودم گریه کردم


ملک بودم و آدمی گشته ام

و من زین که آدم شدم گریه کردم


دروغ و دورویی ٬ وفا را ؟ نجویی

چه دردی چه زخمی باز هم گریه کردم


تنفر ز مهر و خیانت به پاکی

من اما به حال دلم گریه کردم


کجا شد مروت چه شد سادگی؟

ندانم چرا باز هم گریه کردم؟


نشستم ٬شکستم ز نیرنگ یاران

چو دیدم جفا با دلم ٬ گریه کردم


پناه غمی اشک ! فریاد غم

ز دست دل و بار غم گریه کردم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد