یک برنامه‌نویس و یک مهندس....

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند

برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ 

مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید

برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم

مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد

این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: 
ادامه مطلب ...

گریه ی مادر...

پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟ 
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم 
پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ 
پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی 
پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود 
یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند ، 
از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ 
خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام
به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند 
به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند 
به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد 
به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند 
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد 
و به او اشکی داده ام تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد
این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند 
زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست
زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد، 
زیرا تنها راه ورود به قلبش آْنجاست

شما یادتون نمیاد.........

شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدایناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه 


شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ... 


شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه 


شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه... بالهاشو زود میبنده... روی گلها میشینه... شعر میخونه، میخنده 


شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم